امدادگران بی ادعا : جنگ تحمیلی و دفاع رزمندگان از کشور، صحنهها و روزهایی را برای تاریخ این ملت رقم زد که هنوز بسیاری از آنها از ذهنها بیرون نرفته است. در کنار رزمندههایی که برای دفاع از آب و خاک میهن اسلامی مقاومت می کردند. و حماسه می آفریدند. امدادگرانی نیز بودند که حضورشان […]
امدادگران بی ادعا : جنگ تحمیلی و دفاع رزمندگان از کشور، صحنهها و روزهایی را برای تاریخ این ملت رقم زد که هنوز بسیاری از آنها از ذهنها بیرون نرفته است.
در کنار رزمندههایی که برای دفاع از آب و خاک میهن اسلامی مقاومت می کردند. و حماسه می آفریدند. امدادگرانی نیز بودند که حضورشان موجب دلگرمی و تنها سلاح آنها یک کولهپشتی بود. کولهای که وسایل آن برای امداد به مجروحان حیاتی و با همان وسایل و تجهیزات اندک، جان بسیاری از رزمندگان را نجات دادند. و در خلق این حماسه نقش به سزایی داشتند.
بعضی از این امدادگران که پا به جبهه های حق علیه باطل گذاشته بودند. شاید برای نخستین بار بود که صدای ترکش و خمپاره را می شنیدند. و این حس دلهره و ترس را تجربه می کردند. اما آن ها پا پس نکشیدند و تا آخرین نفس در کنار رزمندگان ایستادند. و این تنها بخش کوچک، از فداکاری و ایثار این عزیزان است. در این شماره از هفته نامه پای صحبت یکی از این امدادگران عزیز نشستیم. و با ایشان پیرامون آن روزها و حال و هوای آن دوران به گفت و گو نشستیم.
به نام خدا. بنده محمد رستگاری دارای مدرک دکترای پرستاری، استاد دانشگاه علوم پزشکی اصفهان هستم. که پس از بازنشستگی، در سِمت رئیس بسیج پزشکان نجف آباد مشغول به خدمت هستم. اما حضور من در جبهه حق علیه باطل، به همان روزهای ابتدایی جنگ بر می گردد. که به محض فراخوان سربازان سال ۵۶، به عنوان سرباز منقضی آن سال، با توجه به تحصیلاتم در رشته علوم تندرستی، که قبل از انقلاب در دانشگاه تدریس می شد. و همچنین فعالیت در اورژانس بیمارستان نجف آباد و یادگیری مهارت کار در اورژانس در قسمت بهداری لشکر قزوین مشغول به خدمت شدم. و در سوسنگرد، اهواز و دزفول، مجروحین و رزمندگان خدمت می کردم. و این آغاز حضور من در جبهه بود.
بعد از شش ماه حضور در جبهه و اتمام دوره، بلافاصله به همراه تیم اضطراری جنگ همراه با دکتر ابوترابی دوباره به جبهه اعزام شدم. و در مدت حضورم در اکثر عملیات ها شرکت داشتم. و بیشتر اوقات در خط مقدم و اورژانس های خط فعالیت می کردم. و در سوابقم ۲۳ ماه حضور در جبهه ثبت شده است. خدا را شاکرم که در مدت حضورم توانستم. با تلاش، جان افراد بسیاری را نجات داده و حضورم ثمربخش و موجب دلگرمی رزمندگان بود.
و شما اگر آمار و اطلاعات جنگی دنیا را مشاهده کنید. می بینید که ایران با توجه به نداشتن امکانات و عدم آموزش مناسب و صحیح، مرگ و میر مجروحین ناشی از جنگ، در مقایسه با بقیه جنگ هایی که در دنیا اتفاق افتاده کمتر است. به طور مثال در جنگ آمریکا و ویتنام، آمریکا با وجود داشتن تجهیزات و امکانات مناسب، درصد مرگ و میر مجروحین جنگی اش ۲۶ درصد بود که آمار مناسبی بود.
در حالی که ما پس از پایان مرحله اول عملیات جنگی و بر اساس آمارگیری وزارت بهداشت با توجه اینکه هنوز پزشکان و پرستاران ما تجربه و آمادگی لازم نداشتند. و سیستم درمانی ما با نیازهای مربوط به مجروحین جنگی آشنا نبود. با این وجود سیزده درصد مرگ و میر داشتیم و این نشانگر عملکرد درخشان ما بود. و کشورهایی که فعالیت های نظامی و جنگی دارند نیز متوجه این موضوع بودند. و خیلی از کشورها به دنبال تجربیات پزشکی ما در رابطه با جنگ هستند.
نجف آباد را می توان یکی از شهرهای مذهبی و پرشور همراه با جوان هایی انقلابی و متدین در قبل و بعد از انقلاب نامید. این شهر یکی از شهرهایی بود که به شدت مورد توجه و خصومت نظام شاهنشاهی و ساواک بود و شاید بدانید. که اولین شهری که در ایران در آن حکومت نظامی اعلام شد. نجف آباد بود. ساواک نیز جنایات بسیاری در این شهر مرتکب شد. که به ۱۱ محرم سال ۵۶ می توان اشاره کرد.
که این سازمان با شکل بسیار بد و ناجوانمردانه ای با مردم برخورد کرد. تعداد بسیاری از مردم را شهید کرد. مغازه ها و خانه ها را آتش زد همچنین خانه ء دکتر ابوترابی و چند انقلابی دیگر را به رگبار بست و با این اقدامات خصمانه ساواک، نگاه تمام دنیا معطوف به این شهر شد و از سر تا سر دنیا برای کمک به مجروحین و مصدومین این شهر دارو و تجهیزات پزشکی ارسال شد. جالب است بدانید که اکثر فعالیت های این جوانان انقلابی بصورت خودجوش و داوطلبانه بود. و این جوانان فعالیت هایی را هم در سطح تهران داشتند.
این شهر از اولین شهرهایی بود که در آن جهاد سازندگی و سپاه پاسداران با همان نیروهای داوطلب و مردمی شکل گرفت. مردم نجف آباد پس از انقلاب، دست از آرمان های خود نکشیدند. و با شروع جنگ تحمیلی با جان و دل به دفاع از میهن شان پرداختند. و جان های بسیاری در راه انقلاب و جنگ تقدیم نظام و رهبری کردند. شاید کمتر کسی بداند. که با شروع جنگ این مردم غیور بصورت داوطلب و متقاضی، در همان ساعات اولیه جنگ تحت فرماندهی سروان صفری فرمانده نیروی ژاندارمری نجف آباد، با تشکیل تیپی ۳۰۰ نفره و با اسلحه های اسلحه خانه که ۵۰ قبضه سلاح بیشتر نبود. به آبادان رفتند ودر یکی از مهمترین نقاط جبهه یعنی جزیره مینو، برای دفاع از وطن مستقر شدند. تا جلوی ورود عراقی ها را به داخل خاک ایران بگیرند.
و حتی در بعضی از نقاط این جزیره، فاصله با عراقی ها به حدود ششصد متر می رسید. سروان صفری به همراه افرادش آن نقطه حساس را انتخاب کرد. و به دفاع از خاک پاک وطن پرداختند. و از آن سیصد نفر فکر کنم تعداد انگشت شماری زنده ماندند. و بیشتر بچه ها به درجه رفیع شهادت نائل شدند. دکتر ابوترابی جزو افرادی بود که همراه آن سیصد نفر با مختصری از وسایل و تجهیزات پزشکی و دارویی عازم جبهه شد.
و حضور ایشان موجب دلگرمی افراد گروه بود و شاید بتوان گفت این اولین حضور جدی تیم پزشکی همراه گروه های رزمندگان بود. چیزی نگذشت که بچه های نجف آباد در آبادان انسجام پیدا کردند. جهاد نجف آباد در آنجا مستقر و کلیه خدمات پشتیبانی و مهندسی در آن منطقه و شرایط سخت، با امکانات محدود را به عهده گرفت. و خدمات پشتیبانی، لجستیک و مهندسی بسیار پیچیده و مهم جنگ را انجام داد.
گردانی بود که در آغاز جنگ، حاج احمد کاظمی با فرماندهی و مدیریت قوی خود تشکیل داد. و با حفر تونلی از داخل شهر آبادان، که این تونل را نیز مغنی کاران نجف آباد حفر کردند. توانستند عراقی ها را غافلگیر کنند و بتوانند. محاصره آبادان را دفع کنند و این تونل در شکست حصر آبادان نقش مهمی داشت.
از این جا به بعد بچه های نجف آباد گردانی تحت عنوان (( هُل و هِندل)) تشکیل دادند. و دلیل نامگذاری این اسم بخاطر وجود ماشین های قراضه و مستهلک بود که بچه ها در اختیار داشتند. که با هُل و هِندل روشن می شدند.
این گردان در عملیات های بعد بدلیل حضور بی شمار بچه های نجف آباد در جبهه، ابتدا به چند گردان و سپس تیپ تبدیل شد. و در عملیات های بعدی تحت عنوان لشکر ((نجف اشرف)) به فرماندهی حاج احمد کاظمی در جبهه ها حضور پیدا کردند. بعدها نیز بچه های کاشان، شهرکرد و زرین شهر هم اضافه شدند و می شود. گفت که این لشکر سرآمد تمام عملیات ها بود که به دلیل احساس مسئولیت، شجاعت و دلاوری بچه ها همیشه جزو لشکرهای خط شکن بود.
و من که به همراه دکتر ابوترابی در تیم اضطراری جنگ در این لشکر حضور داشتم و در عملیات ها در کنار دیگر رزمندگان بودم. مواردی که گفته شد، تقریبا قسمتی کوچک از دلاوری ها و حضور بچه های نجف آباد در جبهه های حق علیه باطل بود و در آن زمان که نجف آباد ۱۳۰ هزار بیشتر جمعیت نداشت، این شهرستان ۲۵۰۰ شهید تقدیم نظام و انقلاب کرد و این شهرستان به اندازه سه استان کشور شهید دارد. در بین این شهیدان، ۱۱۰ نفر از فرماندهان لشکرها و گردان های دیگر بودند، که به مجید کبیرزاده فرمانده لشکر ۲۷ کربلا یا حاج غلامرضا صالحی فرمانده لشکر حضرت رسول اکرم (ص) می توان اشاره کرد.
در ابتدا باید بگویم که با توجه به اتفاقات قبل از انقلاب که در این شهرستان پیش آمده بود. مردم امداد را به عنوان یک نیاز پذیرفته و قبل از آغاز جنگ نیز دوره های آموزش کمک های اولیه را در دبیرستان دهقان(آموزش و پرورش فعلی) برگزار کردیم. و استقبال بینظیری شده بود. و مردم با مقوله امداد و امداد رسانی آشنا شدند. با شروع جنگ، دوباره دوره های امدادگری برگزار شد.
و افراد داوطلب در این کلاس ها شرکت کردند. و دوره هایی را در هلال احمر سپری کردند. آغاز به کار امدادگران بصورت رسمی و سازمان یافته را از سال ۶۰ و با عملیات فتح المبین می توان دانست. که توانستیم امدادگر جبهه تربیت کنیم. و گردان های امدادگر تشکیل داده و در هر گردانی این امدادگران اضافه شوند.
به طور دقیق نمی شود گفت که در کدام یک از عملیات ها بیشترین نقش را داشتند. ولی می توان گفت که امدادگران در هر عملیات نقش اساسی و تاثیر گذار داشتند. و دوش به دوش رزمندگان در جبهه تاثیرگذاربودند. و اگر در عملیاتی نقش امدادگران پررنگ دیده یا شنیده شده. به خاطر پرداختن به این موضوع است. البته می توان گفت که در برخی از عملیات ها مثل والفجر مقدماتی، محرم و یا رمضان بدلیل شرایط خاص آن عملیات که بیشترین درگیری و مجروح را داشتیم. اقدامات امدادگران بیشتر نمایان شده و زحمات شون بیشتر دیده شد.
خاطره تلخی از آن دوران ندارم. و شاید خاطرات تلخ ما لحظاتی بود که شاهد شهادت یکی از دوستان و همرزمان خود بودیم. و آن لحظات بسیار سخت وطاقت فرسا بود. در واقع وقتی کسی شهید می شد. موجب غبطه و حسرت ما بود و امروز این تلخی و جا ماندن از قافله شهدا بسیار برایمان تلخ تر از گذشته است.
البته این را باید اضافه کنم. که در آن دوران، لحظات شیرینی هم داشتیم و هنگامی که می توانستیم. رزمنده ای را با جراحات بسیار، با تلاش و زحمات خود به دنیا باز گردانیم. و شاهد نتیجه بخش بودن تلاش هایمان باشیم. بسیار برایمان شیرین و غرور آفرین بود. و حتی زمانی که به خانه برمی گشتیم. این احساس رضایت قلبی همراه مان بود و فراموش نمی کردیم.
و این احساس با پول و مادیات قابل مقایسه نبود. و حتی در دوران حضورمان در شهر و مرخصی، نیز از وظیفه خود غافل نمی شدیم. و در بیمارستان ها و مراکز بهداشتی مشغول مداوای مجروحین و پیگیری درمان آن عزیزان بودیم. در واقع بدون تعارف می توان بگویم اگر امروز این دنیا برایم قابل تحمل است. بخاطر همان خاطرات شیرین جنگ است. که یادش هنوز در ذهنم باقی است .
در دوران جنگ علاوه بر فعالیت در جبهه و بیمارستان ها، تحصیلات را به اتمام رساندم و پس از جنگ نیز علاوه بر تدریس عضو هیئت علمی دانشگاه شدم و از ثمرات دوران تدریس، می توانم به تربیت پرستاران بسیار اشاره کنم.
البته در دوران پس از جنگ هیچ گاه از آزادگان و جانبازان فداکار غافل نشدم و خرسندم که توانستم کمک هایی در حد توان خود، مثل تاسیس نقاهتگاه شهید رجایی که با کمک و همکاری دوستان دیگر آن مکان ساختیم،اشاره کنم.
در یک یا دو عملیات دستور فرماندهی این بود. که کار با تفنگ و تیراندازی را یاد بگیریم. ولی به شخصه هیچ وقت این اتفاق برای من پیش نیامد. که کیف امدادگری را زمین گذاشته. و تفنگ به دست بگیرم. تا آنجا که ذهنم یاری می کند. و اطلاع دارم برای خیلی از دوستان و همکارانی را که می شناسم. فکر نمی کنم برای آنان نیز چنین اتفاقی افتاده باشد.
در ابتدا باید بگویم که بسیج جامعه پزشکی در چند سال گذشته سعی کرد که با به تصویر کشیدن و نوشتن خاطرات بزرگ مرد امدادگران جبهه و جنگ دکتر ابوترابی بتواند گوشه ای از این تلاش ها را منعکس کند. تا ماندگار شود ولی متاسفانه هنوز این اتفاق به طور کامل نیفتاده است. و اخیرا نیز موسسه سوره مصوبه ای تصویب کرد. که این خاطرات نوشته و تبدیل به مستند شود. ولی هنوز با تمام تلاش ها و جمع آوری مصاحبه ها و خاطرات متاسفانه هنوز ساخته نشده است.
بنده نیز قصد دارم خاطرات آن دوران باشکوه و به یاد ماندنی را تبدیل به کتاب و یا مستند کنم. و خوشبختانه گوشه ای از این فعالیت انجام شده است. و امیدوارم که با کمک دوستان فرصت این امر مهم را داشته باشم. تا گام مهمی در جهت حفظ و نشر این خاطرات و آن دوران مهم و تاثیر گذار برداشته باشم.
مردم نجف آباد احساس مسئولیتی در قبال انقلابشان و دستاوردهای انقلاب داشتند. و برای حفظ این دستاوردها بسیار جانفشانی کردند. و اگر فداکاری مردم ایران و رزمندگان غیور این شهرستان نبود، با توجه با امکانات عراق و حمایت کشورهای دیگر، شاید شاهد اتفاقات دیگری بودیم و خیلی چیزها عوض می شد و جنایات عجیبی رخ می داد ولی خوشبختانه مقاومت مردم مانع این اتفاق شد.
مردم غیور نجف آباد نیز همانند دیگرمردم با فرستادن بچه هایشان به جبهه های جنگ و با ایثار مثال زدنی شان توانستند. در حفظ این نظام و کشور سهم مهمی داشته باشند. و بی شک استقلال امروز کشورمان را مدیون و مرهون شهیدان، فداکاری جانبازان و صبر آزادگان مان هستیم. و خدا را شاکرم که شهرستان نجف آباد نیز در این آزمون سخت موفق بوده. و امتحان شان را به خوبی پس دادند. و یک بار دیگر در از آزمون الهی سربلند بیرون آمدند.
این مصاحبه در هفته نامه دیباگران شماره سی و هفتم به چاپ رسیده است.