زندگی نامه یعقوب یادعلی یعقوب یادعلی در اول خرداد ۱۳۴۹ در نجفآباد اصفهان در خانواده ای اهل قلم متولد شد متولد شد. وی تحصیلات خود را در رشته فیلمسازی در دانشکده صدا و سیما تکمیل کرد و از سال ۱۳۷۴ فعالیت رسمی خود را به عنوان کارگردان در صدا و سیما آغاز کرد. رمان «آداب […]
یعقوب یادعلی در اول خرداد ۱۳۴۹ در نجفآباد اصفهان در خانواده ای اهل قلم متولد شد متولد شد. وی تحصیلات خود را در رشته فیلمسازی در دانشکده صدا و سیما تکمیل کرد و از سال ۱۳۷۴ فعالیت رسمی خود را به عنوان کارگردان در صدا و سیما آغاز کرد.
رمان «آداب بی قراری» مشهورترین اثر اوست که موفق به کسب بهترین رمان اول دوره پنجم جایزه هوشنگ گلشیری شد.
وی به سبک رئالیسم اجتماعی مینوشت و از دیگر آثار این نویسنده می توان به رمان های «آداب دنیا»، «آمرزش زمینی» و مجموعه داستان های «متغیر منصور»، «حالت ها در حیاط» و «احتمالِ پرسه و شوخی» اشاره کرد.
کتاب آداب بیقراری نوشتهی یعقوب یادعلی است. این کتاب برای نخستین بار در سال ۱۳۸۳ منتشر شد و یک سال بعد از انتشار کتاب، برندهی جایزهی هوشنگ گلشیری شد. این کتاب یکی از جنجالبرانگیزترین کتابهایی بود که در دههی گذشته در ایران منتشرشده است. نویسندهی این کتاب به دلیل توهین به قوم لر بازداشت شد و به یک سال زندان محکوم شد. نویسنده در این کتاب با شرح روزمرههای زندگیاش به خواننده نشان میدهد که چطور میتوان به پوچی رسید.
گوشی را برداشت، مکث کرد و نتوانست شماره بگیرد. چه داشت به فریبایی بگوید که تصمیم گرفته بود دیگر به آن بیغوله، جایی که چهار سال از جوانی اش را، تنها و غریب، به زعم خود تلف کرده بود، برنگردد؛ حتی شده به قیمت طلاق گرفتن و از دست دادن کامرانی که هنوز دوستش دارد.
حولهی خیس را انداخت روی پشتی مبل، موها را با یکدست مالید و با دست دیگر همچنان گوشی را نگه داشت. اعتنا نکرد به پر حوله که ول شده بود روی ترنج قالی، فریبا آمد حولهی خیس را برداشت، گفت:«اقلاً بیاندازش دور گردنت که رو زمین نیفتِ.»
وقتی فریبا رفت، فکر کرد حالاست که برود توی بالکن، حوله را آویزان بند رخت کند، سه گیرهی سبز و قرمز و سفید به آن بزند، برگردد تا قبل از رفتن به آشپزخانه رو کند به او، بگوید:«کامی، بجنب دیگه.»
گوشی را گذاشت، گفت: «بعد زنگ میزنم، تو راه.»
فریبا گفت: «همیشه کارها رو می ذاری برای بعد.» داشت صبحانه را آماده میکرد. نیم رخش برگشت بهسوی او: «بدم نیست بیخبر بریم آ. یه عالمه خوشحال میشن. مامان میگفت دایی اینا از ترشی بیلهر که اون دفعه بردیم، خیلی خوششان اومده. یادت باشه بسپری کمالی یه دبه دیگه برامون بیاره. به سمیه هم گفتم.»
نفهمید چرا حوصلهی خوردن صبحانه را نداشت، برخلاف این چندساله که یک روز هم ناشتا از خانه بیرون نزده بود. پاکت سیگار را از روی میز برداشت، سیگاری روشن کرد، لمید توی مبل و دلش خواست همانجا دراز بکشد، پاها را بیندازد روی میز، زیرسیگاری را بگذارد روی شکمش، به سیگار یک بزند و فکر نکند به تصمیمی که گرفته بود. دوست داشت تا ابد همانجا ولو میشد و هیچ کاری نمیکرد.
احمد حسنزاده، نویسنده و از دوستان نزدیک یعقوب یادعلی با ابراز تاسف از ضایعه درگذشت یعقوب یادعلی، این چهره فرهنگی و نویسنده و فلیمساز صاحبنام ایرانی عنوان کرد: متاسفانه یعقوب یادعلی شامگاه گذشته (سوم اسفندماه) به دلیل ایست قلبی در سن ۵۱سالگی در شهر بوستون درگذشت و هنوز خانواده و دوستان در شوک این ضایعه ناگهانی هستند و تصمیم نهایی برای بازگرداندن پیکر یا خاکسپاری در بوستون وی اتخاذ نشده است.
هفته نامه دیباگران درگذشت این شخصیت ادبی را به اهالی فرهنگ و کتاب خوانان کشور و شهرستان نجف آباد تسلیت میگوید.