کوچه باغ های نجف آباد : شغل پدر سبب شد که علی محمد به همراه خانواده اش به نجف آباد آمدند. و این سرآغاز مهاجرتی شیرین برای یکی از بهترین فیلمسازان تجربی و مولف سینمای ایران شد. علی محمد قاسمی که فیلم سازی را در سال ۱۳۶۴ در انجمن سینمای جوان نجف آباد آموخت. با […]
کوچه باغ های نجف آباد : شغل پدر سبب شد که علی محمد به همراه خانواده اش به نجف آباد آمدند. و این سرآغاز مهاجرتی شیرین برای یکی از بهترین فیلمسازان تجربی و مولف سینمای ایران شد. علی محمد قاسمی که فیلم سازی را در سال ۱۳۶۴ در انجمن سینمای جوان نجف آباد آموخت. با اولین فیلم کوتاه خود “دوربین بدون اندیشه” نوید ظهور فیلم سازی مولف را داد. و با پشتکار و تلاش خود توانست خود را به عنوان فیلم سازی با استعداد به همگان ثابت نماید. همچنین وی علاوه بر کارگردانی، در آثار بسیاری به عنوان فیلم بردار سابقه همکاری با کارگردانان سرشناسی همچون خسرو معصومی را در کارنامه دارد.
به همین بهانه عصر یک روز تابستان در دفتر هفته نامه با ایشان پیرامون سینمای امروز و انجمن سینمای جوان نجف آباد در آن روزها به گفت و گو نشستیم. آخرین اثر ایشان سریال “خانواده دکتر ماهان ” که با استقبال مخاطبین نیز رو به رو شد و اخیرا پخش آن به اتمام رسیده است.
آمدن من و خانواده ام به نجف آباد به شغل پدرم باز میگردد. مرحوم پدرم در ذوب آهن کار میکردند. به نجف آباد آمدیم و ماندگار شدیم. در آن زمان تنها راه ارتباطی ما با سینما، سینمای نجف آباد بود. من در زمان بچگی جسته و گریخته و به دور از اطلاع خانواده به سینما میرفتم و فیلم ها را تماشا میکردم. شاید مهمترین فیلم و اتفاقی که موجب علاقه من به سینما شد. دیدن فیلم دزد دوچرخه اثر دسیکا بود.
پلان به پلان این فیلم در ذهن من نقش بسته، قصه ایتالیای بعد از جنگ بود و بیکار ی. داستان پدر و پسری که زندگیشان به یک دوچرخه گره خورده بود. نیازشان به دوچرخه، شرایط سخت پدر و گذران زندگی .پدرم در کنار کارش، مغازه تعمیر دوچرخه داشت و از بچگی حیاط ما پر از دوچرخه بود. نوستالژی خاصی نسبت به آن فیلم دارم و همه اینها در درک و تاثیر آن فیلم بر من موثر بود.
این حس دوست داشتن سینما در من بود تا اینکه در سال ۶۴ فراخوان ثبت نام انجمن سینمای جوان را بر دیوار تالار دکتر شریعتی نجف آباد دیدم. و پس از ثبت نام و آزمون که حدود ۷۵ نفر در آن آزمون ورودی شرکت کرده بودیم. به عضویت انجمن سینمای جوان در آمدم این آغاز دوستی من و انجمن در کنار دوستانم بود.
شاید دلیلی که باعث علاقه ما به سینما و وقف مطلق زندگی مان در این هنر شد. این بود که زیاد دغدغه مالی نداشتیم و آن شرایطی که پدرهایمان برای ما ایجاد کرده بودند. و زحماتی که کشیده بودند موجب شده بود. ما در قید و بند مسائل دیگر نباشیم. اتفاق دیگر در آن دوران انرژی و پتانسیل بچه ها بود و این انرژی نه تنها در تمام بچه ها بود. بلکه در آقای عبداللهی و امانی هم بود و آن دو عزیز همیشه همراه و پا به پای بچه ها بودند. انرژی که حمید امانی برای بچه ها میگذاشت و بحث های عکاسی و لابراتوار را برای ما توضیح میداد و همچنین کتابهایی که آقای عبداللهی معرفی میکرد. در ما انگیزه ی مضاعفی ایجاد و شوقمان برای رسیدن به هدف، شعله ورتر میشد.
و همه برنامه زندگی من در سه جا، مدرسه، خانه و انجمن خلاصه میشد. همه همدل و همراه بودیم. در کارهای یکدیگر ، فیلمبرداری و تدوین را تجربه میکردیم. و در کارهای کوتاهمان در آن زمان فقط جای عوامل عوض میشد. و چون درک درستی از فیلمسازی و سبک کاری یکدیگر داشتیم. این همکاری موففیت آمیز بود. یکی از دلایلی که من، مهدی جعفری و بچه های دیگر انجمن در این سینما و در شرایط خاص سینما در تهران دوام آوردیم. همین یادگیری بیشتر فنون سینما بود. من در دوران احمدی نژاد در عین اینکه فیلم اول بلندم را ساخته بودم. نتوانستم فیلم دوم را شروع کنم و اموراتم با فیلمبرداری و تدوین می گذشت. و اگر این را در دوران فیلم کوتاه یاد نگرفته بودیم قطعا دچار مشکل میشدیم .
هیچ کس از کمک به دیگری ابایی نداشت. و موقع ساخت فیلم میرفتیم. که تجربه کنیم و تمام انرژی مان را میگذاشتیم. تا کار دوستمان موفق شود. و فیلم دوستمان را از خودمان میدانستیم، کم فروشی نمی کردیم و نقاط ضعف و ایرادات را میگفتیم و تمام انرژی مان را می گذاشتیم تا آن کار موفق شود. ما صادقانه اطلاعاتمان را در اختیار هم میگذاشتیم و این عوامل موجب شد که همه با هم به یک رشد برسیم.
در آن زمان فیلم های تاریخ سینما سخت پیدا میشد و دسترسی به فیلم نداشتم، مهدی جعفری در دانشگاه تهران تحصیل میکرد و از آنجا برایم فیلمها را به صورت وی اچ اس میآورد .
البته این را باید خاطر نشان کرد که قبل از تاسیس انجمن سینمای جوان، نویسندگان خوبی همچون بهرام صادقی با اثر ماندگارش ملکوت و آقای پاینده با تصویر سازی های بدیعش، داشتیم. و آنان نیز در این فضا رشد کرده بودند. اما چون به شکل تشکیلاتی نبوده. پس میتوان اولین تشکیلات هنر در نجف آباد را انجمن سینمای جوان دانست.
من بخاطر حضور فیلمهایم در جشنوارهها حدود ۷۰ درصد کشورها را رفتهام و در این سفرها بسیار دیدم که چگونه از همان اندک میراث، تمدن، فرهنگ و هنرمندانشان استفاده میکنند تا در کنار معرفی این هنرمندان، جذب توریست کنند.
متاسفانه در نجف آباد بسیاری از مکانها از جمله باغها، کوچه باغ ها و برج های قدیمیاش کمتر دیده شد. مدیریت شهری توجه ای به داشته ها نکرد. و آنچه که میتوانست ویژگی باشد بر باد رفت و دیده نشد.
و توجه نمیکنیم که چه چیزهایی داریم ولی در عوض انرژی مان را بر مسائلی میگذاریم که از آن زیاد آگاه نیستیم.
من در تمام فیلم هایم سعی کردم که از المان های طبیعی شهر استفاده کنم. و در تصویرهایم از این مناظر بهره بگیرم و فیلمم رنگ و بوی نجف آباد را بگیرد.
با توجه به فضای ذهنی چند سال پیشم برای ساخت فیلم خانم اعظم نجفیان ، به نجف آباد آمدیم ولی متاسفانه بدلیل عوض شدن چهره و بافت شهر مجبور شدیم مکان های دیگری را برای فیلمبرداری و ضبط فیلم انتخاب کنیم .
در هر صورت تشویق باعث ایجاد انگیزه و انرژی مثبت در هر آدمی می شود، جشنواره ویترین سینماست . جشنوارهها بهترین محفل برای دیدن و دیده شدن است. یافتن جایگاهت در کلیت سینما اساس و لزوم برگزاری جشنواه است. تبادل نظر و اندیشه، فرصت فکر کردن و پیدا کردن دوستان جدید.
اما دربارۀ عامل مهم در موفقیت فیلم در جشنوارهها، بنظرم چگونگی روایت و بیان موضوع، زاویۀدید، در موفقیت فیلم ها نقش اساسی و مهمی دارد .
هر دورهای مختصات خاص خودش را دارد و مقایسه کار درستی نیست. هردوره بر اساس امکانات و شرایط خاص خود پیش میرود. عمدۀ مشکل از دیدگاه من، عدم پرورش ذهنی درست فیلمسازان برای مسیر پیش رو است. و در این دوره اکثر جوانان فیلمساز و هنرجوها میخواهند. یک شبه ره صد ساله را طی کنند. و به موفقیت برسند و این دیدگاه، اشتباه است. شما نگاه کنید در زمان ما نیز استادان اندک بودند .در آن شرایط و با توجه به آن وضعیت، استادان غایب انتخاب می کردیم و بر اساس همان استادان و دیدن فیلم و مطالعۀ کتابها مسیرمان را ادامه می دادیم.
امروز با در دسترس بودن تکنولوژی در بین اکثر مردم و امکانات بسیار که در اختیار همه است. هر کسی میتواند فیلم بسازد و در زمینۀ فیلمسازی فعالیت کند. مسئله نوع نگاه و آموزش بچه هاست، اینکه باید بدانند. در این عرصه چه میخواهند. و به کجا میخواهند برسند و باید برای رسیدن به هدف سعی و تلاش بسیار کنند. و انتظار موفقیت سریع و زود هنگام را نداشته باشند.
مسئله سیستم آموزشی است، متاسفانه اکثر استادان و کسانی که میتوانند کمک کنند، دیگر با انجمن همکاری نمیکنند ،چگونه دیدن ،چگونه اندیشیدن باید آموزش داده شود ،آدمهای اندیشمند نساختیم حداکثر کاری که شد تکنسین پرورش دادیم ، به همین دلیل نباید انتظار داشته باشیم یک تکنیسن ، فیلمساز اندیشمند بسازد وگرنه تکنیک سینما به مدد اینترنت و وفور ارتباطات به سادگی قابل دسترسی است. باید بدانی که چطور از این اطلاعات استفاده کنی و هدف فکری ات را مشخص کنی تا به هدفت برسی.
با اینکه در حوزۀ دیداری و شنیداری در این چند وقت رشد داشته ایم، اما به هر حال هر فیلمی می تواند کمک کننده باشد و یک نگاه و فرصت دیدن متفاوت را فراهم کند و در این جهت کمک کننده باشد. دیدن و شنیدن برای خود من یک برنامه روزانه مستمر و توقف ناپذیر است .
از ۲۶ فیلم سینمایی که من در کارنامۀ کاری ام به عنوان فیلمبردار داشته ام، ۹ فیلم آن در جنگلهای مازندران و گیلان بوده است ،اشرافی کامل به آن منطقه دارم و همین اشراف و شناخت آن محیط و همچنین بافت قصه و دغدغهای که این چند سال به جنگل و طبیعت دارم، سبب شد که این سریال را بسازم، از طرفی باید بگویم علاقۀ خودم به مسائل زیست محیطی و طبیعت هم در ساخت این سریال بیتاثیر نبوده است. طبیعت بخش جدایی ناپذیر زندگی ام شده است .
واقعیت این است اگر بخاطر تحصیل پسرم مجبور نبودم در تهران زندگی کنم، در همان مناطق بکر شمال زندگی میکردم و از هیاهو وشلوغی و دور رویی تهران فاصله میگرفتم.
من از همان روز اول تکلیفم با خودم مشخص شده بود و تصمیمم را گرفته بودم که فیلمساز شوم، کسی که قصد فیلمساز شدن دارد باید هدف و تصمیم خود را مشخص کند و برای رسیدن به آن هدف بجنگند و تمام تلاش خود را بکند. موضوع بعدی جسارت است، من در آن روزهای انجمن با دوربین هشت میلیمتری، انقدر تست و کارهای ذهنی انجام دادم، تا بالاخره نحوۀ کار را یاد گرفتم و به جرات میتوانم بگویم بن مایۀ معلومات فعلی ام، جسارت و تجربه کردن است.
فیلمساز نباید ترسی از شکست داشته باشد، بنظرم شکستی که به تو کمک میکند، شکست نیست، بلکه بخشی از مسیر موفقیت است و حتی اگر چندین مرتبه زمین بخوری، تو باید شکست را شکست بدهی تا به آن هدف و خواسته ات برسی.
روایت و چگونگی بیان روایت در فیلمسازی مهم است. تارکوفسکی جمله ی زیبایی دارد ، چگونه گفتن مهم است،نه چه گفتن ، وظیفه تو کشف آن نگاه است .
هر فیلمسازی بایدسبک مستقل خویش را پیدا و آن را ادامه دهد .
مهم ترین عاملی که مرا جذب سینما کرد، خلق دنیایی بود که قبل از تو، وجود نداشته و تو در فیلمسازی این حس شیرین همراه با ترس، دلهره و انتظار را تجربه میکنی و دنیایی را میسازی که به شدت باور پذیر است یعنی هنرمند به مثابه خالق و نه سرگرمی ساز.
در بین فیلمسازان آثار پاراجانف، آنتونیونی، تارکوفسکی، کوروساوا را در مقایسه با دیگران، بیشتر میپسندم اما در کنار این فیلمسازان که به نوعی استاد غایب من نیز بودند و من از فیلم ها و سبک کارگردانی شان بسیار آموختم، گدار برای من بینظیر و بیهمتا بود. گدار در نوع بیان بی همتاست و تلاش گدار برای خلق یک زبان و نگاه جدید برایم بسیار دل نشین. گدار آن حس و حال و خواسته های نا تمام ما را جواب میداد و آن عطش فیلمسازی که در من بود را سیراب میساخت . تنها فیلمسازی که این حس پویایی، جست و جو و کنش گر بودن را در من ایجاد کرد، گدار بود .
من با نظریات اکثر استادان سینما مثل آیزنشتاین آشنا بودم ولی میخواستم آن حرفها و نظریات را خودم درک و تجربه کنم و با نگاه خودم و آن روشی که دوست دارم پیش ببرم و ببینم من در کجای این قصه و سینما قرار دارم.
بنظرم اشکالی ندارد وقتی در زمینۀ استاد دستت تنگ باشد. از کار فیلمسازان بزرگ کمک بگیری فیلمسازانی مثل گدار، کوروساوا و پاراجانف به کمک من آمدند. و استاد غایب من شدند گاهی برخی سکانس ها را کپی برداری می کردم. و با این کار ایرادات خودم را میفهمیدم. با این روش میتوانی به شناخت و درک توانایی هایت برسی .
در زمانی که نگاتیو و فیلم در روسیه سخت پیدا می شد. فیلمسازان روس با ادیت فیلم های دیگران دنیای ذهنی خودشان را می ساختند. فیلمسازی بدون نگاتیو.در ایران ما شرایط برای من مشابه بود. به همین خاطر دوستشان میداشتم. و این نمونه برداری کم کم جای خود را به تاثیر پذیری داد. و شما میتوانید در اولین فیلم سینماییام لایههای تاثیر کوروساوا، پاراجانف، آنتونیونی و تارکوفسکی را مشاهده کنید.
تاثیر این استادان در فیلم من مستتر هست. در کنار نمونه برداری، بومی سازی نیز میکردم. فیلم هایم متاثر از فرهنگ و شرایطی است. که در آن زندگی و رشد کرده ام. سینما برای من التیام همان دردهایی است. که هدایت میگفت مثل خوره در انزوا روح را آهسته می خورد. و این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد.
این مصاحبه در هفته نامه دیباگران شماره بیست و نهم به چاپ رسیده است.